عروسک من ملیکا جانعروسک من ملیکا جان، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

*** اقیانوس عشق Melika ***

هنرهای ملیکا طلا در سن3 سال و 7 ماهگی

ماشاالله به دختر نازم .وقتی نقاشیهاتو نشونم دادی تو دلم گفتم:(خدایا شکرت که به من یه فرشته باهوش و با استعداد هدیه دادی           واین هم یه مجموعه زیبا از اوریگامی که خیلی هم خودم وهم ملیکا جان خوشمون اومد.دیروز که رفته بودم بیرون یه مغازه لوازم التحریر که تازه افتتاح شده بود،دم در پروانه های کاغذی که روی انها تبلیغ مغازه شان بود را به بچه ها میدادن. خیلی خوشگل بودند.پایین عکسشونو گذاشتم.خوشم اومد و بهم این محصول را معرفی کردند.     مجموعه، شامل تعدادی کارت میشه که هر کارت یک طرح را اموزش میده     وتعدادی کاغذهای رنگارنگ و زیبا که میتونیم ب...
24 خرداد 1392

اندر احوالات این روزهای ما

عزیز مامان،این روزها در حال جمع اوری وسایل هستیم که به امید خدا،7 روز دیگه بریم خونه جدید .این عکس گل دخترم تو اتاق جدیدش.     واین هم نمایی از ورودی اشپزخانه.     واین هم ملیکای مامان داخل جعبه اماده برای بسته بندی و انتقال       واما امروز با اینکه خیلی خسته بودم اما دلم نیومد بیرون نبرمت پس ساعت 6 زدیم بیرون.تو میدان ازادگان با مامان مصی قرار گذاشتیم.از دم در باهات اتمام حجت کردم که :(اگه میخواهی ببرمت (ترامبولین) باید قول بدی از من دور نشی ) شما هم مثل همیشه از اون قولها دادی. اما به محض اینکه رفتیم تو کوچه .....هر وقت خیلی دور میشدی داد میزدم :(ملیکا نمیری...
22 خرداد 1392

الهی فدات شوم که هر روز باید بری بیرون. خدایی مامانی یه وقتهایی اصلا حال بیرون ندارم.

  خدایا،فرشته زیبای من را در پناه خودت حفظ کن.   ماشاالله ماشاالله بهش بگید ماشاالله. صد قل هو الله بهش بگید ماشاالله.         فدای اون مرواریدهای قشنگت بشم مادر.         عاشق اتوبوسی.واسه همین تو ایستگاهش سوارت کردم،یه شیرکاکایو و کیک خوردی وهنوز راه نیوفتاده بود، پیاده شدیم     مامان مصی طفلکی را گذاشته بودی پشت درونمیذاشتی بیاد تو.     هرچی بهت میگم:(ملیکا جان،از مامان دور نشو) انگار نه انگار.     یه اقاهه مسن دعوام کردوبا عصبانیت گفت:(دخترم،این پاهاشو نینداز ب...
14 خرداد 1392