داستان رنگهای انگشتی همچنان ادامه دارد
برو ادامه مطلب نازدخترم،هر روز داری با هنرهات مامانو ذوق زده میکنی.نشسته بودی پای کامپیوتر و با برنامه paint کار میکردی . صدام کردی:(مامان بیا ادمکمو ببین) اومدم و اینطوری شدم و بعد جلوی چشمم یه بیضی گنده توی دستاش کشیدی و گفتی:(رفته یه نون بربری گنده خریده) وهمین الان هم ترکیدم از خنده.اخه اومدی و گفتی:(مامان،بیا از نگاشی(نقاشی) مامان مصی عکس بگیر بذار تو وبلاتم(وبلاگم) ومن مجددا اینطوری شدم ...
نویسنده :
مامان راحله
14:52