داستان رنگهای انگشتی همچنان ادامه دارد
برو ادامه مطلب نازدخترم،هر روز داری با هنرهات مامانو ذوق زده میکنی.نشسته بودی پای کامپیوتر و با برنامه paint کار میکردی . صدام کردی:(مامان بیا ادمکمو ببین) اومدم و اینطوری شدم و بعد جلوی چشمم یه بیضی گنده توی دستاش کشیدی و گفتی:(رفته یه نون بربری گنده خریده) وهمین الان هم ترکیدم از خنده.اخه اومدی و گفتی:(مامان،بیا از نگاشی(نقاشی) مامان مصی عکس بگیر بذار تو وبلاتم(وبلاگم) ومن مجددا اینطوری شدم ...
نویسنده :
مامان راحله
14:52
تولد دو فرشته ناز کوچولو
دوقلوهای ناز خاله،تولدتون پیشاپیش مبارک عسلهای خاله الهی در کمال سلامتی و شادی 100 ساله شوید ...
نویسنده :
مامان راحله
0:00
تولد یه فرشته ناز کوچولو
انیتای ناز خاله تولدت مبارک عسل خاله الهی در کمال سلامتی و شادی 100 ساله شی ...
نویسنده :
مامان راحله
22:02
قربون ملیکای مامان
برو ادامه مطلب عزیز مامانی ماشاالله به کارهات،حرفهات و همه چیزت.الان به مامانی گفتی:(مامان ،برام تخم مرغ بپز،تزین کن بیار بخورم) اینهم عکسش که همشو خالی خالی و بدون نون خوردی با 100 تا خیار شور. این هم دسر دست ساز مامان.به همین سادگی،به این زیبایی و به این خوشمزه ای. واین هم نقاشی امروزت که اومدی نشونم دادی و گفتی:(مامان،میدو...
نویسنده :
مامان راحله
18:04
الهی خدا همه فرشته کوچولوهامون را در پناه خودش حفظ کنه.
نمیدونم چرا ما مامانها اینقدر فراموش کاریم. هر روز که برای یه خرید کوچولو بهت پیشنهاد میدم که باهام بیای،وقتی برمیگردیم با خودم عهد میبندم که دیگه برای خرید خونه نبرمت بیرون بس که شیطونی میکنی و مامانی همش استرس دارم .اما دوباره فرداش یادم میره و اشتباهمو تکرار میکنم و میبرمت . اما عزیزم اینو بدون که وقتی میبینم 1 ساعت بیرون رفتن چقدر باعث شادیت میشه،سختیشو با دل و جون میخرم . تا پامونو گذاشتیم تو خیابون همه قول و قرارها یادت رفت و مثل موشک اجکت کردی و مامانی هم هراسون به دنبالت .البته مامان مصی هم بود شکر خدا. بلاخره راضی شدی چندتا عکس ازت بگیرم. گفتم:(ملیکا فیگور بیا) و این هم حاصل درخواستم. به ترتیب به غلظت فیگو...
نویسنده :
مامان راحله
19:24
(عکسهای مامان راحله و ملیکا نفس در سنین مختلف،بنا به درخواست دوستان)
خدایا شکرت که یه روز دیگه هم به خوشی گذشت
عزیز مامان،امروز 5 شنبه بود.قرار شد عصری با هم بریم پارک بازی نبوت.اما طبق معمول همیشه تاپ و سرسره را ول کردی و رفتی سراغ وسایل ورزشی .باد شدیدی هم میومد و ما ترجیح میدادیم بریم توی مهستان. اما مگه رضایت میدادی تا اینکه.... از این طرف خیابون چشمهای خوشگلت افتاد به یه عروسک تبلیغاتی توییتی و این شکلی شدی شکر خدا به هوای اون ،اومدی سمت مهستان.در زمانی که از خیابون رد میشدیم،عروسکه رفته بود یه سمت دیگه.من هم از فرصت استفاده کردم و چند تا عکس خوشگل ازت گرفتم.البته نمیذاشتی عکس بگیرم ازت اما چون بهت قول دادم هر طور شده اردکه را برات پیدا کنم قبول کردی و کلی هم فیگورهای جیگرطلایی گرفتی &nb...
نویسنده :
مامان راحله
1:01
خدایا ممنونتم.نوزاد دیروزم هزارماشاالله خانومی شده.
برو ادامه مطلب عزیز دل مامانی الان که دارم این پست را میذارم،از فرط خستگی،مثل یه فرشته ناز خوابیدی .اخه جیگرطلای مامانی از وقتی یاد گرفتی با کامپیوتر بازی کنی دیگه ول کنش نیستی و در نهایت مامانی باید دوشاخه بکشم بیرون و بگم:(ای وای ملیکا کامپیوتر سوخت) تا رضایت بدی. چند روز پیش گفتی:(مامان از این بازیها خسته شدم.یتی دیگه.(یکی دیگه).منم به ذهنم رسید که بازی انلاین برات بیارم.حالا دیگه کارت شده بازی انلاین. وقتی هم که میزنم بازی جدید وقتی داره درصد پر م...
نویسنده :
مامان راحله
17:19