عروسک من ملیکا جانعروسک من ملیکا جان، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

*** اقیانوس عشق Melika ***

داستان رنگهای انگشتی همچنان ادامه دارد

                              برو ادامه مطلب نازدخترم،هر روز داری با هنرهات مامانو ذوق زده میکنی.نشسته بودی پای کامپیوتر و با برنامه paint  کار میکردی . صدام کردی:(مامان بیا ادمکمو ببین) اومدم و اینطوری شدم       و بعد جلوی چشمم یه بیضی گنده توی دستاش کشیدی و گفتی:(رفته یه نون بربری گنده خریده)     وهمین الان هم ترکیدم از خنده.اخه اومدی و گفتی:(مامان،بیا از نگاشی(نقاشی) مامان مصی عکس بگیر بذار تو وبلاتم(وبلاگم) ومن مجددا اینطوری شدم ...
11 خرداد 1392

قربون ملیکای مامان

                                برو ادامه مطلب عزیز مامانی ماشاالله به کارهات،حرفهات و همه چیزت.الان به مامانی گفتی:(مامان ،برام تخم مرغ بپز،تزین کن بیار بخورم) اینهم عکسش که همشو خالی خالی و بدون نون خوردی با 100 تا خیار شور.             این هم دسر دست ساز مامان.به همین سادگی،به این زیبایی و به این خوشمزه ای.           واین هم نقاشی امروزت که اومدی نشونم دادی و گفتی:(مامان،میدو...
10 خرداد 1392

الهی خدا همه فرشته کوچولوهامون را در پناه خودش حفظ کنه.

نمیدونم چرا ما مامانها اینقدر فراموش کاریم. هر روز که برای یه خرید کوچولو بهت پیشنهاد میدم که باهام بیای،وقتی برمیگردیم با خودم عهد میبندم که دیگه برای خرید خونه نبرمت بیرون بس که شیطونی میکنی و مامانی همش استرس دارم .اما دوباره فرداش یادم میره و اشتباهمو تکرار میکنم و میبرمت . اما عزیزم اینو بدون که وقتی میبینم 1 ساعت بیرون رفتن چقدر باعث شادیت میشه،سختیشو با دل و جون میخرم . تا پامونو گذاشتیم تو خیابون همه قول و قرارها یادت رفت و مثل موشک اجکت کردی و مامانی هم هراسون به دنبالت .البته مامان مصی هم بود شکر خدا.     بلاخره راضی شدی چندتا عکس ازت بگیرم. گفتم:(ملیکا فیگور بیا) و این هم حاصل درخواستم. به ترتیب به غلظت فیگو...
4 خرداد 1392

خدایا شکرت که یه روز دیگه هم به خوشی گذشت

عزیز مامان،امروز 5 شنبه بود.قرار شد عصری با هم بریم پارک بازی نبوت.اما طبق معمول همیشه تاپ و سرسره را ول کردی و رفتی سراغ وسایل ورزشی .باد شدیدی هم میومد و ما ترجیح میدادیم بریم توی مهستان. اما مگه رضایت میدادی تا اینکه....     از این طرف خیابون چشمهای خوشگلت افتاد به یه عروسک تبلیغاتی توییتی و این شکلی شدی     شکر خدا به هوای اون ،اومدی سمت مهستان.در زمانی که از خیابون رد میشدیم،عروسکه رفته بود یه سمت دیگه.من هم از فرصت استفاده کردم و چند تا عکس خوشگل ازت گرفتم.البته نمیذاشتی عکس بگیرم ازت اما چون بهت قول دادم هر طور شده اردکه را برات پیدا کنم قبول کردی و کلی هم فیگورهای جیگرطلایی گرفتی &nb...
3 خرداد 1392

خدایا ممنونتم.نوزاد دیروزم هزارماشاالله خانومی شده.

                                برو ادامه مطلب عزیز دل مامانی الان که دارم این پست را میذارم،از فرط خستگی،مثل یه فرشته ناز خوابیدی .اخه جیگرطلای مامانی از وقتی یاد گرفتی با کامپیوتر بازی کنی دیگه ول کنش نیستی و در نهایت مامانی باید دوشاخه بکشم بیرون و بگم:(ای وای ملیکا کامپیوتر سوخت) تا رضایت بدی. چند روز پیش گفتی:(مامان از این بازیها خسته شدم.یتی دیگه.(یکی دیگه).منم به ذهنم رسید که بازی انلاین برات بیارم.حالا دیگه کارت شده بازی انلاین. وقتی هم که میزنم بازی جدید وقتی داره درصد پر م...
1 خرداد 1392