وبازهم یک شاهکار دیگه از عشقم.(3 سال و نیم)
عکسها و توضیحات در ادامه مطلب
مامانو صدا زدی و گفتی:مامان ببین یه زرافه درست کردم.این کوچولویه هم نی
نیشه.ماشاالله بهت عزیزم.عکس تو ادامه مطلب.
دخترم،نفسم،عمرم، خدا را شاکرم که گلی چون تو به من داد. عزیز مامان هر روز با کارهای قشنگ و هوشمندانه ات همه ما را شگفت زده میکنی. امروز مامان مصی رفته بود خونه عزیز جون. اول با کمک هم املت درستیدیم و نوش جان کردیم و بعد مامانی رفتم سراغ ناهار و شما هم با خط کش جادوییت مشغول شدی. بعداز 1 ربع اومدی گفتی:(مامان یه زرافه درست کردم و اون زرافه این بود ومامان در شگفتم که چطوری در اندام این زرافه اینقدر تونستی تناسب را حفظ کنی. 1000 الله و اکبر به جونت عشقم.
و حالا شوک بعدی..... بعداز کلی بوسیدنت و تشویق و قربون صدقه رفتم سر کشو تا ابرنگ بدم نقاشی کنی که یهو چشمت به اینه ای افتاد که چندی پیش از درون جعبه شانسی دراورده بودی و من به خاطر اینکه روی اینه یه پازل بود که درست کردنش بسیار سخت بودو انقدر باید بلوکهارو بالا پایین و چپ و راست کنی تا به نتیجه برسی و اصلا مناسب سن شما نبود،قایمش کرده بودم.خلاصه هرچی گفتم قبول نکردی و پازلو قاپیدی و بردی یه گوشه و مشغول ور رفتن. منم بی خیال شدم و پیش خودم گفتم:(یه ذره ور میره و پرتش میکنه اونور) اما خوب...زهی خیال باطل. یهو صدای فریادت اومد که:(چرا درست نمیشههههههههههه؟ اه.اصاب.) یعنی اعصابم خورد شد.اومدم گفتم:(دخترم.بده اونو به مامان.اون مال سنت نیست) بازم ندادی و دوباره مشغول شدی.
و منم باز بی خیال شدم و رفتم دنبال درستیدن ناهار.بعداز مدتی دیدم صدات نمیاد.شک به خرابکاری کردم.اخه همه بچه ها وقتی صداشون نمیاد که یه دسته گلی به اب داده باشن. اروم اروم اومدم و دیدم.... هزار الله واکبربه دختر 3 سال و نیمه من ،با غرور نشستی و داری به پازلی که موفق شده بودی درستش کنی زل زدی. منم اهسته از روی اپن دوربینو برداشتم و عکس نازدختر پرتلاشمو گرفتم.یه خصوصیت بسیار خوبی که داری اینه که هرگز ناامید نمیشی و تا کاریو تموم نکنی کنار نمیکشی.
و الان هم بابایی و مامان مصی شاهکارهاتو دیدن و اینطوری شدنو بعد اینطوری و بعد اینطوری و بعدشمو قول یه جایزه خوب واسه گل دختری