وبازهم به عشق عزیزانم
توضیحات در ادامه مطلب
وبلاگ گل دخترم داره یواش یواش تبدیل میشه به وبلاگ اشپزیامروز جمعه بود و قرار بود ناهارمون جوجه باشه.اما دیشب بابایی با وسایل دلمه اومد خونه و با ذوق و شوق گفت:(برا فردا وسایل دلمه خریدم. حوصله داری درست کنی؟) من هم که دلم خیلی جوجه میخواست اما خاطر بابایی برام خیلی عزیز بود موافقت کردم و این شد که غذامون تبدیل شد به دلمه که خیلی هم عالی شده بود و بابایی از سر سفره که رفت کنار طفلک از پرخوری نفسش گرفته بود و هراز گاهی که یه کم بهتر میشد دوباره یه پاتک به ظرف دلمه ها میزد. خودم و مامان مصی هم خیلی لذت بردیم. (نوش جان همه عزیزانم و جای دوستان وبلاگی نازنینم هم خیلی خالی)
دختر گلم بابایی عاشق کتلت با برنجه.همش هم میگه (فقط کتلتهای مامان راحله) من هم امروز تصمیم گرفتم به عشق نازنین همسرم براش کتلت درست کنم. دقیقا 3 ساعت تو اشپز خانه بودم.اخه مامانی غذاهامو خیلی کم روغن درست میکنم.برای همین زیرشو کم میکنم تا اروم اروم سرخ شه و سیب زمینی هارو تند تند هم میزنم واسه همین هم رنگ سیب زمینیهام یکدست میشه و همه خیلی خوششون میاد اما غذا با عشق پختن چه لذتی داره ناگفته نماند عزیز دردونه مامانی هم خیلی کمک کردی.اخه برای اینکه به غذا خوردن بیشتر راغب بشی میذارم بهم کمک کنی. بابایی وقتی اومد نمیدونی چقدر ذوق کرد.اخه همیشه بهم میگه:(در طول هفته کتلت درست نکن.دوست دارم یه روز تعطیل باشه که دور هم باشیم) مدتی هم بود که جمعه ها هم کار داشت. وامروز بعداز مدتها دورهم غذا میخوردیم) خیلی چسبید. هویج شیرین هم درست کردم که خودم و مامان مصی عاشقشیم. تو کتلتهای خودمو مامان مصی جعفری هم زدم که شد شبیه شامی.اما بابایی جعفری دوست نداره.دایی حمیدهم که طفلکی همه چی و همه جوره دوست داره. این هم یه جمعه خوب دیگه. خداوندا شکر
این هم کوکوی 3 روز پیشه