عروسک من ملیکا جانعروسک من ملیکا جان، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

*** اقیانوس عشق Melika ***

داستان افتابگردون

1392/2/20 21:51
نویسنده : مامان راحله
806 بازدید
اشتراک گذاری

                                                  قلب برو ادامه مطلبقلب

 

نازگل مامانی امروز جمعه بود.بردیمت گردش اما فقط تو ماشین.اخه هوا سرد و بارونی بود. از کنار یه پلاسکو بزرگ که داشتیم رد میشدیم یهو یادم افتاد که یه افتابه کوچولو برات بخرمنیشخند. اخه تو دستشویی خونه دوستم افتابه دیده بودی و همش میگفتی:(مامان برام افتابگردون بخر)خنده که بعداز کلی پرسش و پاسخ فهمیدیم منظورت افتابه است.خندهشمارو پیاده نکردم اخه عرق داشتی.رفتم تو و یه اقای مهربون سبد افتابه کوچولوهارو نشونم داد. خیلی خوشگل بودن(زرد،ابی،نقره ای ،بنفش و سبز)من برات بنفش برداشتم.تا اومدم تو ماشین زدی زیر گریه که زرد میخوام.گفتم خودت بیا انتخاب کن.اومدی و اقاهه که خیلی خوشرو بود بردت دم سبد و گفت:(خودت انتخاب کن خانوم کوچولو) شما هم بعداز کلی وسواس همون بنفش اولیو برداشتی. اومدیم تو ماشین.هنوز چند متری نرفته بودیم که دوباره گریه که:(سبز میخوام.)سبزوای که دیگه هنگ کرده بودیمکلافه.دوباره برگشتیم.من که خدایی دیگه روم نمیشد برم توخجالت. به بابایی گفتم :(شما ببر.من روم نمیشه).اونم میگفت:(مامان مصی شما ببر)خنده نمیخواستیم 2 تاشو بخریم.اخه یه جور بداموزی بود براتمتفکر.خلاصه بابایی مغلوب شد و رفت تو پلاسکو.وای که از پشت شیشه قیافه اقاهه دیدنی بود. ترکیده بود از خندهخنده. همش هم از شیشه نگاهت میکرد. یهو دیدیم بابایی با 2 تا افتابه ها اومد دم ماشین و گفت:(ملیکا جان یکیشو انتخاب کن).شما هم یه نگاه به اینو یه نگاه به اون،همون سبزو برداشتی. صحنه جالب اینجا بود که پسره از پشت شیشه منتظر بود ببینه کدومو بر میداری .وقتی سبزو برداشتی با خنده به دوستش می گفت:(سبزو انتخاب کرد،سبزو،سبزو)خنده دوستش هم ترکیده بود.(اخه مامانی لب خونیم عالیه)از خود راضی وای که خودمون هم مردیم از خندهخنده. بعدش هم سفارش پیتزا دادی و بعدشم سفارش دسر(بستنی رنگارنگ) الان هم اومدیم خونه و ماشاالله از اینور به اونور.متفکرمتفکرقلبماچ

این هم عکس افتابه منتخب.

 

          

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مریم مامان پرنیا
20 اردیبهشت 92 22:00
ملیکا جونم حسابی حال مامی رو گرفته بودی هااااااااا
آفتابه سبزه تم مبارک عسیسم


مهسا مامی لیانا
21 اردیبهشت 92 0:55
امان از دست این وروجکا
چه آفتابه باحالیم هست


مامان تسنیم سادات
21 اردیبهشت 92 10:12
آفتابگردون ...!!!!
خیلی بامزه بود
خانمی از آشنایی باحاتون خوشحال شدم


ممنونم از حضور پرمهرتون.
ساحل
21 اردیبهشت 92 14:32
سلام دوست خوبم. وبلاگت خیلی خوشگله. آهنگش خیلی مادرانست. از آشناییت خیلی خوشحالم. عزیزم چقدر عالی که تو مربی شنا هستی. هیوای من از آب میترسه با اینکه استخر مهدش بسیار تمیز و مدرن بود اصلا نرفت شنا. الان قرار هست با خودم بره. چه نوع استخری مناسبه؟ چون پوستش حساسه و منهم همینطور. و در مورد اسکیت حتما . مرسی. توی یک سالن بهوشن آموزش میدن و هیوا خیلی محتاطه و تمام ابزار امنیت رو استفاده میکنه حتی برای دوچرخه سواری. منتظرت هستم و باز هم ممنون. ببوس این خوش لباس زیبای من رو .


سلام.ممنونم از حضورگرمتون. ترس از اب فقط نیازمند یک مربی مهربون وصبوره. من شاگرد داشتم که 4 دوره رفته بوده اموزش اما به علت ترس،مربی رهایش کرده و هیچی یاد نگرفته بود. اما 1 دوره اومد کلاس من و ترسش ریخت شکر خدا. دنبال مربی صبور بگردید و بهتره خصوصی یاد بگیره.درمورد استخر همدر یک نگاه میتونید بفهمید که از لحاظ بهداشتیokهست یا نه.در کل کلر پوست را اسیب میزنه اما در طولانی مدت.نگران نباشید اما اگر از اب استخر پوستتون کهیر میزنه با یک متخصص پوست مشورت کنید. خدایارو نگهدار هیوا جان و مامان و بابای گلش باشه انشاالله. ببوسید روی ماهشو.باز هم ممنونم از حظور پر مهرتون.




مامان منتظر
22 اردیبهشت 92 17:20
جالب بود


پويا كوچولو
22 اردیبهشت 92 18:05
سلام مليكا جان
حالت خوبه؟ خانواده هم خوبن؟
واي كه شما كوچولوها چقدر با مزه اين
بهانه هاتون قشنگه ، گريه ها و خندهاتون قشنگه و از همه جالبتر
قصه هاتون شنيدني ترين قصه هاي آدماست .
دخمل ناز و قشنگ سليقت حرف نداره ،
خيلي از ديدنت خوشحال شدم


ممنونم عمو جون. داداش پویامو ببوسید.
پرهام ومامانش
22 اردیبهشت 92 23:33
┓━━━┏
┃┓┏┓┗
┃┃┃╋
┃┃┃╋
┃┛┗┛┏
┛━━━┗
┓━━━┏
┃┓━┏┃
┃┃╋┃┃
┃┃╋┃┃
┃┛━┗┃
┛━━━┗
┓━━━┏
┃┓━┏┃
┃┃╋┃┃
┃┃╋┃┃
┃┛━┗┃
┛━━━┗
┓━━━┏
┃┓━┏┃
┓━━┗┃
┃┓━━┗
┃┛━┗┃
┛━━━┗
┓━━━┏
┛━━┏┃
┓━━┗┃
┛━━┏┃
┓━━┗┃
┛━━━┗
┓━━━━┏
┃┓┏┓┏┃
┛┗┃┃┛┗
╋╋┃┃
╋╋┃┃
╋╋┛┗



┓━━━┏
┃┓┏┓┗
┃┃┃╋
┃┃┃╋
┃┛┗┛┏
┛━━━┗
┓━━━┏
┃┓━┏┃
┃┃╋┃┃
┃┛━┗┃
┃┓━┏┃
┛┗╋┛┗
┓━━━┏
┃┓━┏┃
┃┛━┗┃
┛┏┓┏┃
┓┗┃┃┃
┛━┗┛┗
┓━━━┏
┃┓━┏┃
┃┃╋┃┃
┃┛━┗┃
┃┓━┏┃
┛┗╋┛┗
┓━┏┓━┏
┃┃┛┗┃┃
┃┓┏┓┏┃
┃┃┃┃┃┃
┃┃┃┃┃┃




ممنون خاله جون.چقدر قشنگه.
اسماء
23 اردیبهشت 92 2:38
چه بامزه افتابگردون
مبارکه افتابگردون


مرسی خاله جون.البته الان تو کمد قایمش کردم.اخه ابش کرده بود باهاش گلهای فرش و دامن مامانیو اب داده بودن ایشون.
مامان آنی
23 اردیبهشت 92 15:56
خیلی باحال بود


مامان ملیکا
31 اردیبهشت 92 10:22
عزیزم حق انتخاب داره