فرشته من در پارک(ادامه مطلبو بخون)
دختر گلم،امروز جمعه بود. شکر خدا بابایی ماشینو گذاشت خونه و منم از فرصت استفاده کردم و خانوم طلامو بردم بیرون. اول رفتیم پارک. کلی تاپ و سرسره و ماسه بازی کردی. بعد بردمت مراسم پیتزا خورون. بعدشم تو ماشین خوابت برد. 1 ساعتی خوابیدی.بعدش بازم 1 ساعتی چرخیدیم و اومدیم خونه. قربونت برم که هروقت یه روز کامل در اختیارتیم و بهت خیلی خوش می گذره دقیقه به دقیقه میگی: مامان خیلی دوست دارم. عشقم،الهی خدا همیشه به مامان شرایط مناسب بده تا بتونم شادی و لذت رو بهت هدیه بدم.الان هم که دارم این پست رو برات میذارم ،نشستی تو استخر بادیت و با عروسکهات بازی می کنی.