عروسک من ملیکا جانعروسک من ملیکا جان، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

*** اقیانوس عشق Melika ***

ملودی

ناناز دخترم،امروز غروب داشتی تو استخر توپت بازی می کردی که ... بروادامه مطلب مامانی کانال پی ام سی رو یهو زدم اومد. اهنگ ملودی ارش بود.شما هم از کوچیکتریهات عاشق اون اهنگ بودی. تا اومدی باهاش نانای کنی اهنگ تموم شد . وای کولاک کردی. هی با گریه می گفتی : {ملودیو بزار میخوام نانای کنم.} هر چی میگفتم ماهواره بود. نمیتونم دوباره بزارم ،مجال نمیدادی و گریه میکردی. خلاصه مامان مصی هم برا اینکه اروم شی گفت: بیا ببرمت بیرون. شما هم دویدی و لباسهاتو دادی تنت کنم. منم خوشحال از اینکه اروم شدی. اما همین که رفتی دم در برای رفتن، بهم گفتی: {مامان،اومدم خونه برام ملودیو بزار نانای کنم.} وای حالا چی کار کنم. سی دیشم تو ماشین باباییه. خلاص...
13 فروردين 1392

به عشق دخترم (سوفله قارچ وگوشت)

عزیز مامان،امروز از صبح زود پا شدم و به عشق خانوم گلم مشغول درست کردن سوفله قارچ و گوشت و سیب زمینی شدم. بروادامه مطلب شکر خدا خوب از اب در اومد و کلی کیف کردی. نوش جانت. اینم عکسشه.البته اولش یادم رفت عکس بگیرم. اما از سهم بابایی که ناهار تهران بود و نیومد عکس گرفتم.                                                                                                           &...
13 فروردين 1392

شکرانه

               بارالها، از اینکه به این بنده حقیرت اینهمه نعمتهای بزرگ دادی شکر.خدای مهربانم شرمنده ام که تو اینهمه هوای منو داری و من چه کردم برای رضای تو. خداوندا تو بارها وبارها در زندگیم معجزه کردی. مسیر پیشرفت را تو برایم هموار کردی. با اینکه بعضی خواسته های دلم را هرگز ازت نخواستم چون ایمان داشتم صلاحم را تو بهتر میدانی ، اما به انی برایم مهیا کردی. ای بزرگترین عشق، ازت ممنونم.ای معبودم تو را به خاطر مادر،برادر،همسر و فرزند خوب شکر.عزیزانم را در پناهت حفظ کن. امین یا رب العالمین               &...
12 فروردين 1392

درگیری در ورودی جاده چالوس 92/1/11

برو ادامه مطلب عزیزم. دختر نازم.دیروز 3تایی رفتیم گردش .بابایی پیشنهاد داد بریم جاده.مامانی هم موافقت کردمو زدیم به جاده. ورودی جاده ترافیک بود. داشتم با بابایی صحبت میکردم که یهو صدای شدید ترمز اومد. گفتم:یا قمربنی هاشم،نخوره به ما.چون صدا دقیقا پشت سر ما بود. نگران بودم که اگه بخوره به ماشین ما،گل دخترم که عقب نشسته بودی خدایی نکرده پرت نشی تو شیشه .خدا به خیر کردو دقیقا با نیم متر فاصله یه سمند پشت ما توقف کرد.اما...واااای پشت سرش ماشین نیروی انتظامی ترمز زدو با اسلحه پریدن پایین و داد میزدن:دستاتو بزار رو سرت و بیا بیرون. منم از اونجا که شکر خدا تو اینجور مواقع هل نمیشم و سرعت عملم خوبه ،دستتو گرفتم که بکشمت جلو پیش خودم که اگه ...
12 فروردين 1392